نیمه ی من :))

متن مرتبط با «جاده میرقصد به ساز بی محابا» در سایت نیمه ی من :)) نوشته شده است

بیچاره ی بلوک سه، اتاق ۳۹

  • الان که دارم اینو مینویسم، بعد از یه پروسه ی ده ساعته کشیدنِ دستی پلان تازه تونستم دراز بکشم.  تنها چیزی که لازم دارم یه دبه اسید و کسیه که معتقده به معماریا خوش میگذره چون همش دارن نقاشی میکشن. با وجود اینکه انتخاب واحدا داره شروع میشه ما هنوز تحویل داریم و تو دانشگاه هیچ جنبده ای جز دانشجوی معماری دیده نمیشه. احساسم میگه برای ترم یک به اندازه ی کافی ترکیدیم و شاید دیگه چیزی برای از دست دادن وجود نداشته باشه. حداقل برای کسی مثل من که چند دقیقه پیش سینکو با شابلون مبلمان از روی گوشه ی پیانو کشیدم، یه پلان نصفه رو پاره کردم، صابونمو جا گذاشتم و در نتیجه صورتمو با مایع ظرف‌شویی شستم.  وقتی تو آینه به قیافه ی خودم نگاه میکردم به صورتم دست کشیدم و تنها چیزی که حس نکردم صورتم بود. چیزی که حس میشد بیشتر از همه گرسنگی و سرما بود. الان اما که دراز کشیدم روی تخت و سه تا لباس روی هم پوشیدم و پالتو مو از زیر پتو انداختم روی خودم، چیزی که بیشتر حس میشه گرسنگی و ازار‌دهنده بودن خرخرای هم اتاقیمه. و همینطور سفتی تخت. هرچند ازاردهنده تر از همه ی چیزای امروز، تلاش برای گوش دادن داستان کراش عمیق هم اتاقیم روی همکلاسیمونه. عجیبه اما انگار ادما تو این موقعیت نه نیازی به واقعیت دارن و نه علاقه ای بهش. که حتی دونستن اینکه هیچ وقت ممکن نیست بینشون اتفاقی بیوفته هم نمیتونه جلوی براش مردن رو بگیره. دیشب , ...ادامه مطلب

  • "نجاتِ سرباز فاتمز" یا "ببینین کی برگشته"

  • فکر میکردم چیزی ترسناک تر از ترکیبِ یه وبلاگ نویس که مدت طولانی ننوشته،اهنگی که معنیشو نمیفهمه، ساعت دوی شب و گرسنگی نیست. اما هست، کسی که برگشته تا خودشو نجات بده! ۷ ۰ ۹۶/۰۵/۲۸ فاطمه (خودکار بیک) ,نجاتِ,سرباز,فاتمز,ببینین,برگشته ...ادامه مطلب

  • شش روز مانده به کنکور

  • همه حرفای پر امید میزنن. من اما میترسم. شبیه بادبادکی شدم که روی هوا معلق مونده و هیچ کس نمیدونه داره سوراخ میشه. ۵ ۰ ۹۶/۰۴/۰۹ فاطمه (خودکار بیک) , ...ادامه مطلب

  • تاثیرات ماتاخرِ کنکور به صورت mp3

  • زیاد ننوشتن خوب نیست. حقطیِ جمله می اورد. حرف ها باد میکنند و انقدر بزرگ میشوند که نمیتوانی انها را کنار هم بگذاری! بعد شاید بترکی! از ان ترکیدن های نارنجی که هیچ کس جز صاحبش متوجه اتفاق افتادنشان نمیشود! مثل وقت هایی که تنها بخاطر این حالت خوب است که فراموش کرده ای بد بوده ای و زمانی که ساعتِ هفت ظهر به خانه برگشته ای و چراغِ اتاقت را روشن میکنی، همه چیز برایت یاداوری میشود.  کاش روزی بتوانم بدون این همه توصیف حرفهایم را بزنم! پیدا کردنِ چیزهایی شبیه به حقیقت بیش از اندازه خسته کننده است.  , ...ادامه مطلب

  • شبیه ماتروشکاهای روسی شده ام!

  • امروز داشتم به راسن از رنگِ پاییز امسال میگفتم،که چقدر صورتی پررنگ است و به طرز عجیبی با همه ی پاییز های عمرم فرق میکند. یعنی وقتی موقعیتهای جدید قسمتِ ناشناخته ات را رو میکند همه چیز شکل دیگری میگیرد! یعنی این منِ خجالتیِ کم رو که صدای حرف زدنش به گوشِ خودش هم نمیرسد، بیش از حد دخترانه است و من هیچ وقت اینقدر دخترانه نبودم! , ...ادامه مطلب

  • جاده میرقصد به ساز بی مهابا راندنت!

  • این روزا نوشتن برام سختتر از تست های مثلثات شده! صحنه ی تکراریِ باز کردن پنل کاربری و نوشتن و پاک کردن هر روز تکرار میشه و این یکی از دراماتیک صحنه های زندگی هر بلاگره.فکر نمیکنم هیچ وقت بتونم دست از وبلاگ نویسی بردارم! فکر نمیکنم هیچ بلاگری بتونه هیچ وقت دست از وبلاگ نویسی برداره! حتی اگه بعد از یه هفته ننوشتن دکمه های کیبورد گرمای انگشتات رو فراموش کرده باشن و مجبور باشی دوباره اهلی شون کنی:) فرق وبلاگ با شبکه های اجتماعی اینه .. اونا غم میارن! اینو اون شبی فهمیدم که رعنا اصرار داشت دیگه تا دوی شب بیدار نمونم! رعنا اعتقاد عجیبی به "حالِ دوی شب" داره و نمی,جاده میرقصد به ساز,جاده میرقصد به ساز بی محابا ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها