نیمه ی من :))

ساخت وبلاگ
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

نیمه ی من :))...
ما را در سایت نیمه ی من :)) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : windbag2016 بازدید : 57 تاريخ : پنجشنبه 1 ارديبهشت 1401 ساعت: 22:32

آن روز در کارناوال نشسته بودیم و کسی که انتظار نداشتم روزی با او همکلام شوم داشت از بار گذشته ای که همراه خودم همه جا میبرم حرف میزد. بعدتر به این فکر کردم که چقدر این بار همراه خوبی بوده است. چقدر تمام این وقت ها ساکت مانده و در تنهایی, بهترین زخم های ممکن را روی پوستم کشیده است. انقدر حرفه ای که ف نیمه ی من :))...ادامه مطلب
ما را در سایت نیمه ی من :)) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : windbag2016 بازدید : 64 تاريخ : پنجشنبه 1 ارديبهشت 1401 ساعت: 22:32

حالا که این ها نوشته میشوند بعد از روز ها بالاخره توی رخت خواب خودم خوابیده ام. دیروز روی بالکن خانه ی آن پسر کسی که چند دقیقه قبل به دوست داشتنم اقرار کرده بود من را بوسید. دو بار. و من خالی از هر حسی تنها نظاره گر چیزی بودم که داشت اتفاق میافتاد. ناتوان از مکالمه و حرکت. زیر پتوی آبی رنگی که مادرم برایم فرستاده بود تا سردم نشود و از شب یلدا آنجا جا مانده بود. گه توی همه چیز. 

نیمه ی من :))...
ما را در سایت نیمه ی من :)) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : windbag2016 بازدید : 98 تاريخ : شنبه 24 اسفند 1398 ساعت: 11:46

باورم نمیشود روزگاری اینجا یادداشت مینوشتم. نوشته های قبلی ارشیو شده اند. من آن آدم نیستم. نمیدانم چرا دارم اینجا مینویسم. قصد خاصی ندارم. شاید بخاطر همین است که جلوی حرکت های انگشتانم روی دکمه های کیبورد را نمیگیرم. اسمم را عوض کرده ام. دریا صدایم میکنند. معماری میخوانم، حالا دیگر کنکور تمام شده. دختر بچه ای که تکه ای از تصویر چشم هایش گوشه ی این صفحه است دیگر آن شکلی نیست. اینجا خالی به نظر میرد آنقدر که فکر نمیکنم هنوز کسی مانده باشد که اینها را بخواند. 

 

نیمه ی من :))...
ما را در سایت نیمه ی من :)) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : windbag2016 بازدید : 85 تاريخ : پنجشنبه 5 دی 1398 ساعت: 7:04

 امروز سیاوش رو به روی بوفه بهم گفت "تو رو میبینم و احساس میکنم داره یه جوکر جدید متولد میشه. احساس میکنم دیگه کم کم باید بازنشسته بشم و برم روی صندلی پارک بشینم و بازی بچه ها رو ببینم. یکی دیگه داره نیمه ی من :))...ادامه مطلب
ما را در سایت نیمه ی من :)) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : windbag2016 بازدید : 89 تاريخ : پنجشنبه 5 دی 1398 ساعت: 7:04

 نمیدانم در آن ثانیه های عجیب که حس بوسیده شدن مرا به حالت نیمه هوشیار دراورده بود باید چیزی میگفتم یا نه. به قول سیاوش خودم را پشت منطق قایم میکنم و میگویم که نمیدانستم باید چه بگویم ولی خودم هم میدانم که این زنِ مدیرِ درونم را خفه کرده بودم تا هرچه که هست اتفاق بیوفتد. حالا او نمیداند که من میدانم. خودش هم نمیداند چکار کرده است و این نمیدانم ها رشته های بلندی از ارتباط را شکل داده اند. 

نیمه ی من :))...
ما را در سایت نیمه ی من :)) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : windbag2016 بازدید : 94 تاريخ : پنجشنبه 5 دی 1398 ساعت: 7:04

دارم دوباره اینجا مینویسم چون نمیدونم چرا. پستای قبلی رو هاید کردم، تصویر و اسممو عوض کردم. چون تغییر کردم و هر نشونه ای از خود قبلیم اینجا و چیزی که از من نشون داده میشد رو تحت تاثیر قرار میداد. دوست نیمه ی من :))...ادامه مطلب
ما را در سایت نیمه ی من :)) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : windbag2016 بازدید : 95 تاريخ : چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت: 1:19

الان که دارم اینو مینویسم مشهدم و توی حرم. شبیه “خالی” از اقا ابی خالی از عاطفه و خشمم و تنها چیزی که دغدغه ی فکریم شده لاک لب‌پر شده انگشت اشاره ی دست راستمه. پشت سریم داره میگه تا صب صلوات بفرستین ث نیمه ی من :))...ادامه مطلب
ما را در سایت نیمه ی من :)) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : windbag2016 بازدید : 91 تاريخ : چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت: 1:19

الان که دارم اینو مینویسم، بعد از یه پروسه ی ده ساعته کشیدنِ دستی پلان تازه تونستم دراز بکشم.  تنها چیزی که لازم دارم یه دبه اسید و کسیه که معتقده به معماریا خوش میگذره چون همش دارن نقاشی میکشن. با وجود اینکه انتخاب واحدا داره شروع میشه ما هنوز تحویل داریم و تو دانشگاه هیچ جنبده ای جز دانشجوی معماری دیده نمیشه. احساسم میگه برای ترم یک به اندازه ی کافی ترکیدیم و شاید دیگه چیزی برای از دست دادن وجود نداشته باشه. حداقل برای کسی مثل من که چند دقیقه پیش سینکو با شابلون مبلمان از روی گوشه ی پیانو کشیدم، یه پلان نصفه رو پاره کردم، صابونمو جا گذاشتم و در نتیجه صورتمو با مایع ظرف‌شویی شستم.  وقتی تو آینه به قیافه ی خودم نگاه میکردم به صورتم دست کشیدم و تنها چیزی که حس نکردم صورتم بود. چیزی که حس میشد بیشتر از همه گرسنگی و سرما بود. الان اما که دراز کشیدم روی تخت و سه تا لباس روی هم پوشیدم و پالتو مو از زیر پتو انداختم روی خودم، چیزی که بیشتر حس میشه گرسنگی و ازار‌دهنده بودن خرخرای هم اتاقیمه. و همینطور سفتی تخت. هرچند ازاردهنده تر از همه ی چیزای امروز، تلاش برای گوش دادن داستان کراش عمیق هم اتاقیم روی همکلاسیمونه. عجیبه اما انگار ادما تو این موقعیت نه نیازی به واقعیت دارن و نه علاقه ای بهش. که حتی دونستن اینکه هیچ وقت ممکن نیست بینشون اتفاقی بیوفته هم نمیتونه جلوی براش مردن رو بگیره. دیشب نیمه ی من :))...ادامه مطلب
ما را در سایت نیمه ی من :)) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : windbag2016 بازدید : 100 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 6:56

میخواستم همه ی پستامو پاک کنم و دوباره شروع کنم به نوشتن. نوشتن، حقی که اخیرا هم خودم از خودم گرفتم و هم دیگران. میخواستم تغییر ادرس بدم. برای نبودن یه عده که ادرس اینجارو دارن. برای کسایی که تو زندگی حضوریم هستن و نمیخوام یه چیزاییو بخونن. نمیدونم تغییر ادرس کار درستیه یا بهتره از اینجا برم و یه خونه ی جدید برای نوشته هام پیدا کنم. بعضیاتونو دوست دارم. خیلیاتونو :(  الان که فکر میکنم داشتن وبلاگی که حضوریای زندگیت ادرسشو نداشته باشن خیلی مفیده. برای وقتایی که از خواب بیدار میشی و دفترچه ی خاطراتتو دست کسایی میبینی که نباید!  نیمه ی من :))...ادامه مطلب
ما را در سایت نیمه ی من :)) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : windbag2016 بازدید : 99 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 13:20